تقدیر و سرنوشت در شاهنامه
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران دانشکده الهیات و معارف اسلامی
فردوسی نیز از جمله شاعرانی است که در اثرحماسی خود شاهنامه در باب قضا و قدر الهی، تاثیر آسمانها و افلاک بر زندگی بشر بسیار سخن گفته است. سخنان فردوسی در این باب از نوعی تشتت و اختلاف ظاهری برخوردار است. گاهی از جبری محتوم و سرنوشتی تغییر ناپذیر سخن میراند و گاهی به کوشش و فعالیت در جهت تغییر در سرنوشت فرا میخواند. گاهی سررشته همه چیز را به دست خداوند یکتا میداند و گاهی یکسر جریان امور را بر خواست آسمانها و افلاک استوار میسازد و زندگی و حوادث و رخدادهای آن را براساس دستوری از پیش نوشته در آسمانها تفسیر میکند. در این نوشتار دیدگاه فردوسی درباره قضا و قدر و سرنوشت مورد بررسی و تحقیق قرار میگیرد، تا از رهگذر آن اختلافهای ظاهری در اندیشه فردوسی در بستری عقول توجیه و تفسیری عقلانی بپذیرد.
واژههای عربی قدر (1) و قضا (2) در قیاس با واژه فارسی مربوط به سرنوشت کمتر در شاهنامه ذکر شده است. کلمه قدر سه بار و کلمه قضا ده بار در شاهنامه استعمال شده است. (کورویاناگی، 579)
تقدیر در نزد فردوسی به معنای سرنوشت از پیش تعیین شده و معلوم به کار رفته است، گاهی این سرنوشت و تقدیر را به گرداننده سپهر نسبت میدهد و در فرازی دیگر میگوید:
جهاندار بر چرخ چوبین نوشت
به فرمان او رخ دهد هرچ گشت
(دفتر دوم، ص 311، بیت 1633)
ببینیم تا دست گردان سپهر
بدین جنگ سوی که یازد به مهر
بکوشیم وز کوشش ما چه سود
کز آغاز بود آنچه بایست بود
(دفتر دوم، ص 24، بیت 5-364)
و گاهی آن را به زمانه، چنان که اندرزگویان همراهی سهراب را با سپاهیان به جایی که به دست رستم کشته شود، به زمانه نسبت میدهند.
زمانه بر انگیختش با سپاه
که ایدر به دست تو گردد تباه
(دفتر دوم، ص 159، بیت 985)
و در فرازی دیگر
زمانه چنین بود و بود آنچ بود
سخن هرچ گویم بباید شنود
(دفتر پنجم، ص 419، بیت 1460)
فردوسی در اشاراتی روشن تر و با استفاده از لفظ قضا و قدر نیز اندیشه را درباره سرنوشت بیان داشته است.
ازیشان یکی بود فرزانه تر
بپرسید او از قضا و قدر
که انجام فرجام و چونین سَخُن
چگونه ست و این بر چه آید به بن
چنین داد پاسخ که جوینده مرد
جوان و شب و روز با کارکرد
بود راه روزی بر و تار و تنگ
به جوی اندرون آب او با درنگ
یکی بی هنر خفته بر تخت بخت
همی گل فشاند برو بر درخت
چنین ست رسم قضا و قدر
ز بخشش نیابی به کوشش گذر
جهاندار دانا و پروردگار
چنین آفرید اختر روزگار
(دفتر هفتم، ص 184-185، بیت 1152-1158)
ابیات فوق از نوعی تقدیر گرایی محتوم و غیر قابل تقدیر سخن به میان میآورد. بنابر این ابیات، هم به تخت نشستن افراد بی هنر و هم محرومیت و سختیهای انسانهای کوشا و با استعداد هر دو به حکم خداوند است. خداوند رسمی بر جهان نهاده است که از آن گذر نتوان کرد.
سرنوشت در شاهنامه با کلماتی همچون نبشته وبوش نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
نبشته چنین بودمان از بوش
برسم بوش اندر آمد روش
(دفتر اول، ص 129، بیت 642)
و در جای دیگر آورده است:
نبشته چنین بود و بود آنچ بود
سَخُن بر سَخُن چند خواهی فزود
(دفتر هشتم، ص 23، بیت 274)
بر اساس معنا و مفهومی که از سرنوشت و تقدیر در ابیاتی که گذشت، برداشت میشود، فردوسی تدبیر و اندیشه در تغییر سرنوشت و انجام را ناممکن میداند.
بکوشیم و از کوشش ما چه سود
کزآغاز بود آنچ بایست بود
(دفتر سوم، ص 24، بیت 365)
در داستان رستم و سهراب آمده است:
چنین است کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
به خم کمندش، رباید ز گاه
چرا مهر باید همی بر جهان
بباید خرامید با همرهان
چُن اندیشه گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
اگر هست از این چرخ را آگهی
همانا که گشته ست مغزش تهی
چنان دان کزین گردش آگاه نیست
ز چرخ برین بگذری راه نیست
(دفتر دوم، ص 195، بیت 976-971)
اگر چه ابیات فوق در داستان رستم و سهراب از عادات روزگار سخن میگوید و گذران بودن و ناپایداری آن را مورد اشاره قرار میدهد، اما در خاتمه آن هر گونه چون و جرا در کار روزگار ناروا دانسته میشود. اینکه جهان مادی از یک دسته اصول و قوانین لایتغیر پیروی میکند و هیچ چیز در آن ثبات ندارد نکته درستی است و حتی میتوان گفت پستی و بلندی زندگی از این حیث که در نظام علت و معلولی حاکم بر جهان هستی، لایتغیر و اجتناب ناپذیر تلقی گردد، امری است معقول و از نظر فلسفی قابل دفاع، اما فردوسی در راستای ابیاتی که کوشش در جهت تغییر سرنوشت را غیر مفید میداند، در اینجا نیز موضوع مرگ سهراب، چون و چرا در کار آسمان و روزگار را ناوارد میداند و این بُعد اندیشه فردوسی به راحتی با مسأله عادت روزگار و یا نظام علّت و معلول چنان که اهل تعقّل (فلاسفه و متکلّمان) میفهمند، سازگار نمیافتد.
به دیگر سخن، وقتی همه اسباب و شرایط لازم برای تحقق امری-چه نیک باشد و چه بد، حاصل گردد، بر اساس نظامی لایتغیر آن چه باید بشود، خواهد شد و انسان پس از حصول همه شرایط نمیتواند تغییری در نتیجه به وجود آورد، اما ناتوانی از تغییر سرنوشت در این شرایط به معنای عدم تسلّط بر چرخ گردان و قوانین آن است. چنان که فردوسی خود در این باره گفته است:
جهاندار گر مرغ گردد بپر
برین چرخ گردان نیابد گذر
(دفتر دوم، ص 252، بیت 757)
معنای معقولی که از بیت فوق میتوان دریافت کرد، این است که جهاندار و شخص حاکم و قدرتمند، علی رغم سعی و بزرگی حکمش که بسیاری امور را وفق مراد او رقم میزند، از حکم چرخ گردان نمیتواند سرپیچی کند، از این رو جوانی او به پیری مبدل میشود و سرانجام او مرگ خواهد بود. پس اصول و قواعدی وجود دارد که از آنها نمیتوان گذر کرد و در این امور ناگزیر بایستی حکم روزگار را تمکین کرد. اما ابیات شاهنامه به حسب ظاهر سخنی دیگر دارد، چنین مینماید که حکم موفقیت و عدم موفقیت درهمه چیز از قبل معلوم است و بایستی بدان تمکین کرد. اما به واقع از ساحت حکیم فرزانه طوس چنین تقدیر گرایی محتومی به دور است و با مجموعه سخنان او در شاهنامه سازگار نمیافتد.
فردوسی در تقدیر گرایی خود از کلمات کلیدی همچون راز چرخ و عدم ثبات و جاودانگی امور نیک و بد، عدم آگاهی از راز چرخ و مانند آن استفاده میکند. این کلمات وجه روشن و قابل قبولی از تقدیر گرایی او بدست میدهد.
در داستان آمدن پیران از پی کیخسرو میگوید:
وزان بس ندانم چه آید گزند
نداند کسی راز چرخ بلند
(دفتر دوم، ص 435، بیت 248)
در واقع این سخن فرنگیس به گیو است که او را از سپاه افراسیاب هشدار میدهد و در پی اسیر شدن از گزندی خبر میدهد که راز چرخ بلند است و انسان مقهور زمان، قبل از حصول هر واقعه زمانی از آن خبر دارد.
البته میتوان تفسیری تقدیرگرایانه محض نیز از این سخن به دست داد. بنابراین تفسیر سرنوشت امری محتوم و از پیش تعیین شده است. این سرنوشت محتوم همان راز چرخ است که وقوع مییابد و ما از آن بی خبریم و کوشش ما هم سودی در نفی آن ندارد. اما به رغم تاکیدهای فراوان فردوسی بر ناگشوده بودن راز چرخ، ادامه سخن فرنگیس با گیو با تقدیرگرایی محض سازگار نیست. فرنگیس، گیو را به گریز از معرکه فرا میخواند. پس برخلاف مواردی که به گفته فردوسی کوشش سودی ندارد، فردوسی در اینجا از تسلیم در برابر خواست دهر سخن نمیگوید و قهرمان داستان او-گیو-به خیرخواهی فرنگیس دعوت به گریز از معرکه میگردد.
چنین به نظر میرسد که آنچه راز دهر و یا چرخ نامیده میشود و بازگشت همه چیز به آن است، همان نظام قانونمند علّی و معلولی است که به افعال و اعمال انسانها واکنشی نظام مند و لایتغیر نشان میدهد. آدمیان به طور طبیعی از این واکنشها خبر ندارند، یا لااقل نسبت به واکنشهای روزگار در پی حوادث گذشته نسبت به اعمال و رفتار گذشتگان ناآگاه و یا بی اعتنا هستند. همین باعث میشود که نقش فعل انسانی در حوادث نیک و بد در مقابل نقش چرخ گردون رنگ ببازد، در حالی که فعل انسانی و اراده او جزئی از نظام کلی است که از آن به راز چرخ تعبیر میشود.
فردوسی در داستان ضحاک و کاوه آهنگر بر عدم آگاهی از راز سپهر تاکید میورزد و میآورد:
ندانم چه شاید بُدن زین سپس
که راز سپهری ندانست کس
(دفتر اول، ص 69، بیت 225)
اینکه ضحاک از راز سپهر نسبت به حوادث آینده خبر نداشته باشد، با توجه به اینکه ضحاک در دسته بندی اشخاص نزد فردوسی جزو حکما نیست، امری طبیعی است. اما فردوسی به رغم اینکه راز سپهر را بر اکثریت مردم ناگشوده میداند، بر این نکته تاکید دارد که جهان عبرتها و حکمتهای بسیاری را برای انسان دارد چنان که میگوید:
تو رفتی و گیتی بماند دراز
کسی آشکارا نداند ز راز
جهان سر بسر حکمت و عبرتست
چرا بهره ما همه غفلتست
(دفتر دوم، ص 308، بیت 8 و 9 در پاورقی)
روشن است که راز دهر و گیتی-بنابر ابیات فوق ودیگر ابیات-در اندیشه فردوسی وقایع و حوادث آینده است. این وقایع برای کسی معلوم نیست، اما وقایع گذشته که بر اساس آن میتوان راز و حکم دهر را به نحو کلی و نه جزئی، دریافت، معلوم است و جهان از این نظر حکمتها و عبرتهای فراوانی دارد. فردوسی شکوه میکند از این که سهم ما از این همه عبرت و حکمت سراسر غفلت و نادانی است. انسانهای گذشته مسیرهای مختلفی را در زندگی خود پیمودهاند، برخی به دنبال زر اندوزی رفتند و برخی به دنبال معنویت و زیست اخلاقی، جهان و واکنش آن نسبت به تمام این افراد برای ما نسبت به آینده سراسر عبرت و حکمت است و از این نظر راز دهر و جهان برای هر کسی قابل فهم است، اما اکثریت انسانها بی توجه به این عبرتها از همان مسیرهای تجربه شده مجدداً میگذرند و چون در نظام قانونمند جهان مادی با واکنش صریح و به دور از مسامحه جهان روبرو میشوند، از بخت بد و ناسازگار شکوه میکنند. در میان قهرمانان شاهنامه سیاوش از جمله کسانی است که از رازه چرخ آگاهی دارد.
سیاوش بدو گفت کای نیکنام
نبینم جز از نیک نامیت کام
(دفتر دوم، ص 310، بیت 1615)
تو پیمان چنین داری و رای راست
و لیکن فلک را جز اینست خواست
(شاهنامه نسخه الکترونیک، ص 247، بیت 8863)
همه راز من، آشکارای تست
که بیدار دل بادی و تندرست
من آگاهی از فرّ یزدان دهم
هم از راز چرخ بلند آگهم
(دفتر دوم، ص 310، بیت 1616-1617)
نامرادی، ناکامی، کامروایی و امور متقابل ازاین دست به دفعات در نوعی تقابل میان خواست انسان و خواست آسمان در شاهنامه به نمایش گذاشته شده است. چنان که ابیات فوق نشان از تقابل میان خواست انسان و فلک دارد، اما این گونه موارد در آن چه از آن به راز چرخ یاد میشود، میگنجد، همان طور که قبلاً گذشت، اراده و خواست انسان جزئی از نظامی است که بر اساس آن وقاعی و حوادث عالم ماده رقم میخورد گاهی مجموعه عوامل و شرایط تحقق امری حاصل است و اراده انسان نیز در بستری از عوامل و شرایط طبیعی موافق به امری تعلق میگیرد و گاهی در فقدان عوامل و شرایط موافق، و بلکه برعکس در هنگام وجود عوامل و شرایط ناموافق، اراده انسان به امری تعلق میگیرد. روشن اتست که در این موارد میان خواست انسان و فلک، روزگار مانند آن تقابلی رخ میدهد و مردم نقش مجموعه عوامل و شرایط از جمله اراده خود را نادیده میگیرند و بر اساس این فرض که گرداننده بایست همواره و در هر حال شرایط را مطابق خواست آنها آماده سازد، درباره روزگار به قضاوت مینشینند.
فردوسی در شاهنامه به همراهی و عدم همراهی عوامل طبیعی با خواست انسان توجه داشته و میگوید که:
زمین بنده و چرخ بار منست
سر تاجداران شکار منست
(دفتر اول، ص 161، بیت 8)
این سخن منوچهر است که پس از فریدون به تخت نشست و چرخ و آسمان را یار خود و زمین را بنده و رام خود میشمارد. بدیهی است که سخن فوق حاکی از آن است که چون اسباب پادشاهی آماده گردد، حکمرانی ممکن است، گویی اسباب و شرایط طبیعی در این حال موافق و همراه هستند، در قیاس با این شرایط، بسیاری امور هنگام عدم پادشاهی ناممکن است. لذا با توجه به مجموعه سخنان حکیم طوس بندگی زمینی و یاری آسمانی نسبت به منوچهر را بایستی به معنای امکان تحقق پاره ای امور مربوط به پادشاهی در بستری مناسب تفسیر کرد. به دیگر سخن این گونه سخنان حکیم طوس، حکم متشابهاتی را دارد که بایستی بر اساس محکمات شاهنامه تفسر گردد. محکماتی مانند نقش آفریدگار در هستی و تحقق اشیاء اختیار انسان و جهان شناسی فردوسی.
فردوسی شاعری یگانه پرست است و در این باره میگوید:
ندانست کین چرخ را مایه نیست
ستاره فراوان و یزدان یکی است
همه پیش فرمانش بیچارهاند
که با شورش و جنگ و پتیارهاند
جهان آفرین بی نیازست از این
ز بهر تو باید سپهر و زمین
(دفتر دوم، ص 96، بیت 372-376)
بنابراین، به رغم تاثیر ستاره و فلک در زندگی انسان، همه آنها از جمله انسان مقهور و فرمانبردار ایزد یکتا هستند، خداوندی که در عین بی نیازی آسمان و زمینی را برای انسان زمینی آفرید. از این نظر انسان بر خلاف فرشتگان نیازمند عرصه ای در گذر و حرکت است تا از رهگذر آن قوا و استعدادهایش فعلیت پیدا کند. اگرچه انسان نمیداند در پس اراده و اعمال و رفتار او جهان چه واکنشی نشان میدهد، آیا همراهی میکند و یا سر ناسازگاری خواهد داشت، اما ایزد یکتا و بی نیازی دانست که انسان محتاج آسمان و زمینی است.
در فرازی دیگر فردوسی بر عدم اگاهی انسان از حوادث آینده، اشارت دارد و در عین حال سر رشته امور را به دست کردگار جهان میداند.
ببینیم تا کردگار جهان
برین آشکارا چه دارد نهان
(دفتر سوم، ص 221، بیت 1903)
بنابراین آسمان و زمین همان آشکاری هستند که به حکم نظام و قانونی که از آن پیروی میکنند، وقایعی نهانی برای بشر دارند، اما این همه به حکم جهان آفرین است و در عین حال بر جبر و عدم اختیار انسان دلالتی ندارد.
فردوسی در تقدیرگرایی خود جایی هم برای دعا دارد:
ز چرخ فلک بر سرت باد سرد
نیارد گذشتن به روز نبرد
(دفتر یکم، ص 68، بیت 218)
این سخن مضمونی دعاگونه دارد. از زبان موبدان و اخترشناسان در گاه ضحاک جاری شده است. اخترشناسانی که حکم هر چیز را از روی ستارگان معلوم میکردند. از این رو، نزد آنها سرنوشت هر چیزی بایستی از پیش معلوم باشد، اما لب به دعا باز میکنند و آرزو میکنند که در روز نبرد باد سرد که حکایت شکست است، بر سر ضحاک وزیدن نگیرد. این داستان نشان میدهد که فردوسی اخترشناسی و طالع شناسی پیشینیان را هم در عقلانیت و منطق خاص خود تفسیر میکند. و الّا اخترشناسان و طالع بینان را با دعا و تغییر قضا چه کار!!
از این رو فردوسی برای عقل و خرد ارزش والایی قائل است و در ستایش و تاثیر گذاری آن سخنان زیبایی گفته است. سخنانی که نظریه تقدیر او را بایستی بر اساس آن تفسیر کرد.
کنون ای خردمند ارج خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد
خرد بهتر از هر چه ایزدت داد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی و زویت غمی است
و زویت فزونی و هم زو کمی است
کسی کو خرد ار ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش
از اوئی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند
خرد چشم جان ست چون بنگری
که بی چشم شادان جهان نسپری
(دفتر یکم، ص 4، بیت 16-25)
ابیات فوق جایگاهی برای عقلانیت و خرد در زندگی دوسرای قائل است که بی شک نمی تون تقدیرگرایی فردوسی را بدون توجه به آن تفسیر و تعبیر کرد.
نتیجه گیری
فردوسی، همانند بسیاری از حکمای مسلمان، جهان و انسان را فعل خدای یگانه میداند، خدایی که از سر علم و آگاهی پش از خلقت جهان به خلقت آن همت گماشت، بر اساس این علم پیشین نظامی خاص بر جهان حاکم ساخت، به گونه ای که هر چیزی از علّت خاص خودش نشأت میگیرد و از غیر آن امکان وصول و وقوع نخواهد داشت. دراین میان انسان بر خلاف سایر موجودات بر اساس علم و آگاهی خود نسبت به غایت هر چیز دست به انتخاب و گزینش زده و عمل خود را بر اساس انتخاب از سر آگاهی یا ناآگاهی استوار میسازد. گاهی موافق بودن شرایط را در مییابد و با اراده و اختیار خود کامروا میشود، و گاهی در حد توان خود، شرایط را موافق و همراه خود میسازد و گوهر مراد را در آغوش میگیرد و گاهی به رغم آگاهی از شرایط لازم برای نیل به مقصود، میداند که این شرایط برای او حاصل نیست و خواست و اراده او در مقابل خواست طبیعت قلمداد میشود.البته در موارد بسیاری نیز انسان از سر غفلت و بدون توجه به آماده بودن اسباب و شرایط طبیعی عمل و رفتاری را نشان میدهد که محکوم به شکست است. در مواردی شکست و فرجام بد زود هنگام رخ نشان میدهد و در مواردی پس از مدتی کامروایی، خود را نشان میدهد، فردوسی بر اساس چنین عقلانیتی که فلسفه و خردورزی تا عصر او آن را به نیکی دریافته و پرورانده است، از سرنوشت و تقدیر سخن میگوید، لذا او را نمیتوان جبرگرا و یا تقدیرگرایی صرف دانست؛ بلکه او به نیکی میداند، پاره ای از امور خارج از اراده و خواست بشر است و برخی از امور با حصول شرایط و اسباب طبیعی به اراده و خواست بشر وابسته است. البته حکم غالب این است که انسان در اندیشه فردوسی در فضایی آکنده از غفلت نسبت به اسباب و شرایط آبستن حوادث به سر میبرد و این ناشی از عدم تسلط انسان بر همه هستی به ویژه آینده است. اما در عین حال در اندیشه فردوسی میبینیم که جهان الگویی مشخص در طول تاریخ از خود نشان داده است و اگر کسی به نیکی به این الگو بنگرد، راز چرخ و آسمان بر او گشوده گشته و در حد توان خود را درمکان و زمان مناسبتی قرار خواهد داد که در دو سرای کامروا باشد.
پی نوشت ها :
1- قدر، تعلّق اراده ذاتی خداوند به اشیاء در اوقات خاص آن اشیاء است. به دیگر سخن متعلق ساختن هر یک از احوالات اعیان و حقایق به زمانی معین و سببی معین، قدر است (التعریفات، 75).
میر سید شریف جرجانی در بیان تفاوت میان قضا و قدر، قضا را وجود جمعی موجودات در لوح محفوظ و قدر را وجود متفرق و جداجدای موجودات در خارج تعریف کرده است (همان).
همچنین در تعریف واژه قدر گفته شده: قدر مأخوذ از تقدیر و تقدیر، بالذات بر مقادیر اطلاق میشود و بالعرض بر آنچه دارای مقدار است گفته میشود. اما قضا و قدر در معنای متداول خود به حوادث عالم کون و فساد مطابق علم پیشین خداوند و یا آنچه در حرکت افلاک است و اتفاق افتاده یا میافتد، گفته میشود، تقدیر این تحقق به حسب توزیع موجودات و تعیّن اشخاص موجودات در وقتی خاص از نظر مقدار، حد و کیفیت است (موسوعه مصطلاحات الفلسفه عند العرب ص 62).
همچنین درباره قدر گفته شده مرادف تقدیر است چنان که کتاب عقائد النسفیه گفته شده که افعال بندگان خدا نزد اهل سنت تماماً به اراده خداوند و قضا و قدر اوست (تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 2، ص 1301).
2- قضا در لغت به معنای حکم و در اصطلاح به معنای حکم کلی الهی درباره اعیان موجودات، چنان که هستند و از حیث احوالی که از ازل تا ابد بر آنها میگذرد (جرجانی، التعریفات، 76).
در تعریفی دیگر قضا به معنای وجود صورت اشیای موجود در عالم در علم خدا به نحو مقدس، عقلی و خالی از نقائص و شرور و امکان دانسته شده است (شرح المصطلحات الفلسفیه، 282).
خواجه طوسی در شرح اشارا میگوید: قضا عبارات از وجود جمعی تمام موجودات در عالم عقلی و وجود اجمالی آنها به نحو ابداعی است (شرح الاشارات، ج 3، ص 317).
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و سالامی)، چاپ دوم، 1388، هشت جلد.
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تهران، موسسه نور، بی تا، (نسخه الکترونیکی شاهنامه)
التهانوی، محمدعلی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لنان ناشرون، چاپ اول، 1996
الجرجانی، السیدالشریف علی بن محمد التعریفات، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ چهارم، 1370 ش.
الطوسی، ابوجعفر محمدبن محمد بن حسن (خواجه نصیرالدین) شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات، قم، نشر البلاغه، چاپ اول، 1375 هـ. ش، 3 جلد، جلد سوم.
جهامی، جیرار، موسوعه مصطلحات الفلسفیه عندالعرب، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ اول، 1998 م.
کوروپای ناگی، تسونه ئو، اعتقاد فردوسی به سرنوشت در شاهنامه، راهنمای کتاب، آبان و آذر و دی 1356 ش، شماره 182، 183 و 184.
مجمع البحوت الاسلامیه، شرح المصطلحات الفلسفیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، چاپ اول، 1314 ق.
منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}